جدول جو
جدول جو

معنی روح نامیه - جستجوی لغت در جدول جو

روح نامیه
(حِ یَ / یِ)
روح نباتی. قوت نامیه. (آنندراج). نیرویی در گیاهان که باعث نمو آنها گردد:
ز روح نامیه مانا که نسبتی دارد
ثنای او که فزاید همی بعمرثناش.
سنایی.
من میوه دار حکمتم از نفس ناطقه
وایشان ز روح نامیه جز نارون نیند.
خاقانی.
زبس که ریخت ازین پیش خون خفچاقان
بهندوی گهری چون پرندچین براق
عجب مدار که از روح نامیه زین پس
بجای سبزه ز گل بردمد سر خفچاق.
خاقانی.
و رجوع به روح نامی شود
لغت نامه دهخدا
روح نامیه
جان رویا
تصویری از روح نامیه
تصویر روح نامیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حِ)
روح نامیه:
گرنه عرق منبر تستی در اشجار عراق
روح نامی اره گشتستی اندر هر شجر.
سنایی.
رجوع به روح نامیه شود
لغت نامه دهخدا
(حِ اَ)
روح الامین. جبرئیل:
برند و خوانند از ابلهی و حمق و جنون
ثنای روح امین را بنزد دیو رجیم.
سوزنی.
و رجوع به روح الامین و جبرئیل و روح و روح القدس شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قوت نامیه
تصویر قوت نامیه
قوت مولده و نیروی گوالش نیروی رویایی و خشومند
فرهنگ لغت هوشیار
نوشته ای با امضای رئیس دولت حاکی از عناوین و اختیارات کنسولی که عازم کشوری دیگر است
فرهنگ لغت هوشیار